از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن
تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت
فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت
در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم
آرام شکست می خورم
و سکوت دنیایم را در بر میگیرد
فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم
چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟
کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم
اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست
سلولم کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست
دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق
خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی
به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند
فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود
میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است
اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد
به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت
نظرات شما عزیزان:
مرضیه غ 
ساعت17:24---10 ارديبهشت 1391
سلام فکرمیکردم تا به حال فهمیدی که من خیلی نفهمم واینو هم بهت بگم که اصلا دلیلت قانع کننده نبود وحتی اگه خدا رو هم بیاری نمیتونی دلیل دروغتو برام توجیه کنی راستی خیلی بدی (ازطرف زهره)ببین به اونم دروغ گفتی کشتیش به خدا مگه همه مث منن که این کارارو باهاشون میکنی اینقدرام زشت نیس که ......
سعی کن بتونی منو قانع کنی چون اخر خرداددیگه باید ازهم جداشیم دست خودم نیس سرنوشت اینو خواسته دوست دارم بای بای
|